جدول جو
جدول جو

معنی بخاک نشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

بخاک نشاندن
(مُ رَ صَ)
ذلیل کردن. خوار و حقیر کردن. (ناظم الاطباء).
- بخاک راه نشاندن، خوار و پست کردن:
مرا و سرو چمن را بخاک راه نشاند
زمانه تا قصب زرکش قبای تو بست.
حافظ.
- بخاک و خون نشاندن، زخم زدن و به خاک افکندن دشمن را چندانکه خونش بخاک بریزد و او در آن خاک بنشیند یا بغلطد.
-
لغت نامه دهخدا
بخاک نشاندن
خوار وحقیر کردن
تصویری از بخاک نشاندن
تصویر بخاک نشاندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز نشاندن
تصویر باز نشاندن
نشاندن، وادار به نشستن کردن
فرو نشاندن، خاموش کردن فتنه یا آتش
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خَ رَ)
بخاک رساندن پشت کسی را، به زمین زدن. حریف را در کشتی بخاک افگندن.
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ حَ)
خوار و بی اعتبار کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءِ)
کشتن تاک. غرس مو. رجوع به تاک و تاک نشان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ شُ دَ)
خارکشتن و مرادف خار خلیدن و خار رفتن در چیزی بود:
خار سودای تو در دل بهوای گل وصل
بنشاندیم همه خون جگر بار آورد.
خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ چَ / چِ وَ دَ)
خاک پاشیدن:
فشاندش قضا بر سر از فاقه خاک.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا